دلم ویرانه تر از دهمزنگ است.
🌹🌺🌷💐
نه به این دلیل :
که فاشیست ها این همه مصیبت وبد بختی را، بر ما تحمیل کردند. چون نیش عقرب نه از راه کین است اقتضایی طبعیت اش این است.
که مثلث شوم که خود را وارث بابا مزاری جا زده ، وچه زرنگانه در سه سناریو وبا سه سیاست مردم هزاره را به نابودی کشاندند. چون چهره این فاحشه های سیاسی برای همه روشن شده وکسی انتظاری جز خیانت از انها را ندارد.
بلکه به این دلیل که اینبار نیز نه فاشیست ها توانستد به مردم هزاره ضربه بزند. ونه باداران انها .
🌹🌺🌷💐
بلکه اینبار نیز رکب خوردیم :
مردم هزاره ازدرون ضربه خوردند . ضربه اول را مثلث شوم با سیاست های جنگ واشتی بر پیکره ای بیجان مردم هزاره وجنبش روشنایی وارد کردند.
ضربه ای کاری واخر را – سران جنبش با دریافت نقشه شوم از امنیت ملی وطرح نفاق در داخل جنبش وهر کدام با سیاست های متفاوت وبه ظاهر عوام فریبانه را – وارد وفاتحه جنبش را دست جمعی خواندند .
🌹🌺💐🌷
این گوشه وخلاصه ای از نتیجه ای شخصی دوسال تحقیق وفعالیت در گروه سوم بنام وحدت عدالت خواهان بودم میباشد. من به اینجه رسیدم ونتیجه کاملا شخصی است نه موضع رسمی ان مجموعه عدالت خواهی.
🌹🌺🌷💐
برای تلنگر بر مدعای خود فقط چند سوال را مطرح میکنم.
1- چرا سران جنبش یک دقیقه قبل از انفجار یکدفعه از صحنه ناپدید شدند. مگر این ها در صف اول نبود؟! چرا دسته جمعی محل را ترک کردند.
2- چرا اکثر آنها از یک فروشگاه ماشین بهترین ماشین ها را بخرند؟!!
هزاران چرایی دیگر شما میتوانید اضافه کنید. که پاسخ نمی یابید.!!!
🌹🌺🌷💐
هنوز مردم هزاره برخلاف ظاهرش به رشد ونبوغ سیاسی نرسیدند.
این که این پوپولیستها بی وجدان دوباره درمیان مردم ودر سالروز شهدایی عزیز روشنایی حاضر میشود جفنگ میبافد. ازان طرف مردم و لو ناچیز به جفنگیات ان ها گوش میدهند دلیلی بزرگی بر ناپختگی وپس ماندگی مردم هزاره در مسایل کلان اجتماعی وسیاسی است.
آیا ادم های فرصت طلب، که خون مردم را در شیشه کرده ، جهت ارتباط با امنیت ملی، مسابقه گذاشتند وجنش روشنایی را با طرح نفاق وفتنه تکه پاره کردند، ایا حرف انها ارزش گوش کردن دارد ؟!!!. تک تک آنها باید محاکمه شوند.
جامعه ای که ؛ اعمال افراد، دارای مکافات ومجازات ولو به عنوان عکس العمل در فضاهای جمعی، نباشد؛ دیگر هیچ امید به ان جامعه نیست.
من هم به خود جرات می دهم بساط ادم فروشی را براه بیندازم وقتی میبینم مردم درک وشعور وتشخیص چنین سناریو های را ندارد. دلیل ندارد که این کار را نکنم.
من خودم شخصا احساس حقارت می کنم وقتی در مجلس باشم که این سران نالایق شروع به جفنگیات کند . کمی مسامحه کردم واین تحقیر را به مردم نسبت ندادم.
به این دلیل می گویم دلم ویرانه تر از دهمزنگ است .
به این دلیل از گذاشتن عکس ازجنش روشنایی و… در سالروز ان حماسه ای تاریخ ساز، شرمم می اید . وقتی میبینم . این نالایق ها وبی وجدان ها نیز صحفه شان پر کردند از این نوع عکس ها واین نوع مردم فریبی .
به این دلیل می گویم : دلم ویرانه تر از دهمزنگ است .
چون ما از دشمن ضربه نخوردیم . جنبش روشنایی را، از درون خود هزاره ها ضربه زدند.
به این دلیل می گویم دلم ویرانه تر از دهمزنگ است .
چون پیش شهدایی خود شرمنده ایم شرمنده.
روح عزیزان بخون خفته شاد ویادش گرامی.
شعر شاعر اگاه ودردمند کشور سیدابوطالب مظفری را با چشمان پر اشک زمزمه می کنیم.
بی طرح، بی مقدمه، بی سر، شروع شد
این مثنوی، به شیوه دیگر، شروع شد
شعر و ترانه نیست؛ غم مُمتد است، این
آهی شبیه مَخته «گُلمَمّد» است، این
خون بود و سالها به جگر، خانه کرده بود
در بغض دیرسال پدر خانه کرده بود
چون زخم، پا به پای پسر، میدوید؛ خون
گاهی به پای و گاه به سر، میدوید؛ خون
از سالهای دور، به اینجا رسیده است
هر قطرهاش،به بستر خاکی چکیده است
خون رسیدهایم و ز لب میچکیم ما
گاهی به «بلخ» و گاه، «حلب»، میچکیم ما
خون سفید و سرخ و حَبش هست در زمین
خون می دهیم و باز، عطش هست در زمین
ضحاک پیر، غازه طلب میکند ز ما
هر روز خون تازه، طلب میکند زما
هی میکُشند و باز، ز نو تازهایم ما
در مرگ از قدیم خوشآوازهایم ما
*
این بار، با نثار گل از راه، آمدیم
تا پایتخت مرحمت شاه، آمدیم
در پای تانگ، فرشِگل انداختیم ما
در جام زهرِ خصم، مُل انداخیتم ما
در سرسرای دولت هر انتخابها
عکس جوان کشته ما، بین قابها
مارا گلو بریده و لب پر تبسم است
«یادی» نمی دهیم که این مرگ چندم است
چون شوکران و جام عوض کردهایم، بس
با مرگ تازه، نام عوض کردهایم، بس
*
خون گلوی کیست بر این سنگفرش داغ؟
اینک سزای آن که طلب میکند چراغ
سر می بُرند، وای مگو شانهات کجاست
گیرم چراغ داد تو را، خانهات کجاست
شهر تو کو، پناه تو کو، لشکر تو کو
قوم هزارپاره من، کشور تو کو
از دهمزنگ تا دل تاریخ باستان
از ما به خط سرخ، به هرصفحه داستان
قاچاق مرزهای وطن، بذر منتشر
بیگانه، بین خانه و افغان، به اصفهان
نه یک وجب ز خاک؛ نصیبت به هفت ملک
نه یک ستاره، سهم تو در هفت آسمان
در قندهار خاک تو را سرمه میکشند
خون تو در بهشت، گذرنامهای امان
آنک سرِ تو بود؛ که بر نیزه میدوید
از غزنه تا خلافت بغداد، ارمغان
*
خواهر، بگو، هوای کدام شما چُم است
از خانه کدام شما روشنی گم است
بخت بَد کدام شما سرب و سنگ بود
نانآور کدام شما دِهمزنگ بود
این تکه گوشت، پارهدلِ نوبر تو نیست؟
این لختهها، شبیه تنِ شوهر تو نیست؟
این پاره آستین به نظر آشنا نبود؟
خواهر، ببین نشان خود مرتضی نبود؟
این نوجوان که سوخته و خنده بر لب است
آه، این غریب بچۀ بیچاره زینب است
🌹🌺🌷💐
http://jat20.com/