لطفا ادرس غلط ندهید!
لطیف پدرام در صفحهی خود نوشته ی از اقای ثاقب گذاشته مدعی شده که مثلا چیزی های از این نوشته اموخته است. من با وجود احترام زیاد که به جناب پدرام قایلم ، از این نوع اموخته های ایشان درعجبم .
در تمام نوشته اقای ثاقب دو نکته وجود دارد اول :
اینکه میگوید که تاجیک ها در کنفرانس بن وبعد ازان همه چیز را در اختیار داشتند . اما من نسبت به این بخش از فرمایش شان کاملا موافقم . دقیقا : شما یعنی برادران تاجیک در کنفرانس بن وبعد ازان همه چیز را دراختیار داشتید . دقیقا تا این جا باهم، همعقیده ایم .
اما اینکه ناکامی تان را در استفاده از این فرصت ونسبت دادن آن به اسلام کذایی، این را قبول نداریم. شما با این نسبت ذهنیت را ازاول منحرف وبیراهه سوق میدهید.
مشکل همه ی دولت مردان این خراب شده این است که شعار اسلامی میدهند ولی قومی عمل میکند.
شما در اوج قدرت شورای نظار و دولت برهان الدین ربانی به سخنانی امیر صاحب مسعود نگاه کنید . که هم بر دوستم تاخته وهم بر علیه شهید مزاری اعلام جنگ کرده و فاجعه ای افشار را رقم میزند.
نسل کهنه ی تاجیک کهنه تر ازان است که ادم انتظار انصاف وتغییر را در آن به جستجو بنشینیم. ولی انتظار از نسل جوان تاجیک این است که گرفتار توهم برتری قومی نشویم باید به حقایق ها واشتباهات گذشته اذعان کنیم اگر واقعا در صدد وحدت واقعی میان غیر اوغان ها هستیم.
احمقانه است اگر همه ی اشتباهات گذشته را نپذیرند درعین حال ازکسی انتظار داشته باشد در ذهنیت های فرا تر از ذهنیت قومی، کسی با انها تعامل داشته باشند.
حواله دادن اشتباهات فردی را به اسلام، ادرس غلط دادن است. انهایی که باعث کشتن این همه مسلمان شدند مطمنا به هیچ دین پایبند نبودند تا چه برسد به اسلام .
اصلا پیشنهاد من این است که چرتکه ی اسلام فقط یک ابزاری است برای کشتن و تارمار کردن و بیرون کردن رقیب از صحنه، بجای اسلام ملاک عمل را انسان و انسانیت قرار دهیم . انسانیت قرائت های متخلف ندارد. اگر ثابت کردیم انسانیم آنگاه انسان مسلمان داریم . ولی اگر رفتار یک شخص به انسان نماند آنگاه، ما مسلمان غیر انسان نداریم. در این صورت تکلیف بسیاری از مسلمان نماها حل گشته ومعلوم میشود که مسلمان بودن فرع بر انسانیت است. وقتی انسان نباشی نوبت به مسلمان بودن تان نمیرسد.
با این فرض : تکلیف تالب مالب ودیگر جنبنده های دوپا در روی زمین حل خواهند شد. .
پس بلیاظ خدا :
اگر دیروز تاجیک ها نتوانستد بجایی برسند چه در گذشته وچه امروز تالب نمی تواند بجایی برسند، دلیل اش یک نکته است . که شعارها اسلامی است عملکردها قومی. تمام.
تا زمانیکه تن به واقعیت ندهیم. و وجود همه را با توجه به وجود ان ها نپذیریم همین اش و همین کاسه است. دیروز تاجیک فرصت را سوزاند و امروز و نیز در گذشته پشتون در قالب تالب هم فرصت را وهم تمام مردم افغانستان را، من جمله پشتون ها را می سوزاند. تمام.
لطیفپدرام: از این نوشتهی کوتاهی جناب ثاقب بدون تعارف چیزهای بسیار تازه آموختم،دستت درد نکند جناب ثاقب!
کنفرانس بن؛ شکست اسلام سیاسی در تنظیم مناسبات عادلانه تباری
دیروز هنگامی که نخستین یادداشتم در باره اشتباهات جبهه مقاومت در کنفرانس بن را منتشر کردم، دوستی از علت این اشتباهات پرسید و شماری نیز گفتند که نمایندگان جبهه زیر فشار بینالمللی قرار داشتند. انگار که اگر زیر فشار قرار نمیداشتند، شاید به گونه دیگری عمل میکردند! تعدادی دیگری نقش افراد و اشخاص را برجسته ساخته و گفتند که چهرههای مانندی قانونی معامله کردند.
هم پرسش آن دوست و هم اظهارات این دوستان باعث گردید تا طی يادداشت جداگانه به علتالعلل این شکست بپردازم.
علتالعلل این شکست به نظر من گرایش اعضای جبهه مقاومت به اسلام سیاسی بود. واقعیت این است که نمایندگانی که از جانب ما در کنفرانس بُن اشتراک کرده بودند، اکثرا تربیتیافته مکتب و احزابی بودند که به اسلام سیاسی باور داشتند.
اسلام سیاسی تئوری برای حل عادلانه مناسبات ملی در چارچوب یک جامعه چندملیتی ندارد.
اسلام سیاسی از یک جامعه مذهبی صحبت میکند: امت مسلمه.
جوامع مذهبی، عبارت از قلمروهای فرهنگی بودند که در قرون میانه و پیش از ظهور ملیگرایی وجود داشتند. مانند جماعت مسیحی، امت مسلمه یا پیروان بودیسم. آنچه اعضای جماعتها را با همدیگر مرتبط میکرد، به قول آندرسون نویسنده کتاب درخشان “جماعتهای تصوری”، زبانهای مقدس خاص شان بود. زبانهای لاتین در مسیحیت، عربی در اسلام و چینی فنی در بودیسم. این زبانها، زبانهایی متصل به حقیقت الهی بلکه خود حقیقت تصور میشدند. و کارکرد شان نیز این بود که یک اخوت فرا قارهای عظیم به وجود میآورد.
آنهایی که تاریخچه ظهور ملی گرایی را دنبال کردهاند، میدانند که جوامع مذهبی پس از قرون وسطا رو به افول گذاشت و امروزه جای آنها را جوامع ملی گرفته است.
بنابراین، آنهایی که از “امت مسلمه” صحبت میکنند، به “ملت” باور ندارند، چه برسد به مشکلات اقوام در درون یک دولت – ملت. من بارها دیدهام که هنگامی که اسلامگرایان در باره مسائل قومی صحبت میکنند چنان سخن میگویند که گویا سیاست از قومیت جدا باشد. در حالی که چنین چیزی ممکن نیست. زیرا وقتی شما حکومتی میسازید، ناگزیر زبانی را برای آموزش و پرورش و سرود ملی و نمادهایی را به عنوان نماد هویت ملی بر میگزینید. با این گزینش، قومیت وارد سیاست میشود و بیطرفی قومی نقض میگردد.
خلاصه اینکه بیباوری به قومیت در میان سران جبهه مقاومت به شدت محسوس و مشهود بود: مارشال فهیم میگفت: “من مارشال افغانستان هستم.” تا همین اواخر هر کسی که بحث مناسبات قومی را مطرح میکرد، از سوی اخوانیان تاجیک متهم میشد که ستمی، چپی، تفرقهگرا و نامسلمان است. و با سرزنش و توبیخ میگفتند که تعصب در اسلام حرام است.
شماری از اخوانیان تاجیک اگر در این اواخر به مشکلات قومی هم پی برده بودند، اما هنوز یک یا شاکلهبندی از آن در ذهن نداشتند و هنوز حجب و حیای شان میآمد و میشرمیدند که این معضل را مطرح کنند.
ما در کنفرانس بن همه چیز – از قدرت سیاسی گرفته تا تفوق نظامی را – در اختیار داشتیم، اما اینکه نتوانستیم سنگ تهداب یک نظام عادل را بگذاریم و به مساله ملی بپردازیم، علتش در این بود که نمایندگان ما تئوریِ برای حل عادلانه مساله ملی نداشتند.
در بیست سال اخیر نیز کماکان این مشکل پابرجا بود. ما برای حل عادلانه مساله ملی در افغانستان نیاز به رهبرانی داریم که با موضوع قومیت از در نفی و انکار یا شرم و حجب برخورد نکند.
عبدالشهید ثاقب