جامعه هزاره ونسل نو متاسفانه رها است.
تُفنگم را بده مادر که حالا نوبت جنگ است
نمیخوانم کتابم را، تلاوت کردنش ننگ است.
به مکتب رفته بودم من برای حفظ آزادی
ولی امروز آزادی به پشت جبهه وسنگ است.
به حمایت از جبهه مقاومت ملی . اما با چه تدبیر !.
وقتی به مجموعه ای از واکنش ها ادم نگاه میکند می بیند این واکنش ها مثل بسیاری از قضایای اجتماعی دیگر، سکه دو رو می باشد. یک رویش را دارید میبیند که انصافا قابل تقدیر است ونشان از یگ اگاهی دارد .
روی دیگر این سکه هنوز متاسفانه نا امید کننده است. وان اینکه از این پتانسیل قوی ومهم بدرستی استفاده نمی شود. به دیگر سخن گاهی احساس مان برای ماتصمیم میگیرد. دراین جا بد بختانه کسی هم نیست این احساسات پاک را، مدیریت کند. به همین دلیل است که برای یک هزاره در روی کره ای زمین با این همه فراخی اش، هر روز تنگ تنگ تر می شود. این همان نکته ای است که ما را زمین گیر کرده است.
به عبارت سوم هزاره ها در همه ابعاد دیگر رشد چشم گیر کرده است. ولی در سیاست صفر زیر صفرند . بچارگی ما در کم سیاستی وبی سیاستی ما است.
فقط یک اشاره کوچک داشته باشم. در ترکیب جمعیت های به خیابان امده حتی در کابل نگاه کنید ازچه قوم بیشتر به خیابان ها امدند. ماعلیه کشوری هشتگ میزنیم که خود مان پشت درش خوابیدیم ما علیه کشوری شعار میدهیم که تاوان شعار ما را برادر دیگر مان در کویته پس میدهند. توان آن را برادر دیگر مان در پشت مرز چمن پس میدهند.
من درمقام قضاوت خوبی بدی این کار نیستم چه بسا تحسین هم دارد. اما ما میگویم با چشمان باز حرکت کنیم دور بری خود مان را نیز نگاه کنیم. ما میگویم در چنین اجتماعی حتما باشیم اما کی گفته که حتما در صدر باشیم باتمام قوا شرکت کنیم به قسمیکه دیگران اصلا دیده نشود.
سیاست به ما می آموزد که به منافع خود به همه ای وابعاد زاویه اش فکر کنیم. چیزیکه جامعه ای هزاره قرن ۲۱ را شدیدا رنج میدهند. اگر دراین خصوص فکری نشود همه این تلاش ها وخلاقیت ها به باد فنا خواهند رفت.