________
در برابر یاوهگوییهای اخیر خلبان عبدالرحمن رحمانی، سه نوع واکنش را در شبکه اجتماعی شاهدیم؛ برخیها تا حدودی نوشتههای او را تأیید کردهاند، دسته دوم، رحمانی را عقدهای و نوشتههای ایشان را عقدهگشایی خواندهاند؛ لذا بیتوجهی و اهمیت ندادن به نوشتههای او را پیشنهاد کردهاند و طیف سوم، به نوشتههای او پاسخ دادهاند.
من اما تا کنون فکر میکردم که خلبان رحمانی، از روی عقده گشایی، چنین مینویسد، اما اصرار بیش از حد ایشان در تخریب و اهانت کردن به کل هزارهها و همچنین گفتارها و رفتارهای کاملا متناقض ایشان، نشان میدهد که رحمانی در واقع یک پروژه برای تخریب هزارهها بوده است.
۱. خلبان رحمانی یک زمان از نوشتههای ضددینی اسد بودا حمایت و آن را در راستای عبور از سنتهای دستوپاگیر، مفید ارزیابی میکرد و معتقد بود تا زمانی که ما از قید و بند این سنتها رها نشویم، همچنان در محرومیت و عقبماندگی گرفتار خواهیم بود، رحمانی برای اینکه به قول خودش، سنتشکنی و تابوشکنی نماید، نوشتههای سکسی عریان را به اشتراک میگذاشت و چندین روز در این موضوع با خانم ریحانه جهانگیر، بحثهای داغ و درگیری جدی داشت؛ اما همین رحمانی تابوشکن و سنتشکن در نوشته جدید خود، مردان هزاره را به خاطر گذاشتن عکس همسرشان در فیسبوک و دختران هزاره را به خاطر گذاشتن عکس شان در پروفایل فیسبوک شان به شدت محکوم و آنها را فاسد و فاحشه خوانده است. حالا ما آن رحمانی تابوشکن و پیرو تفکر اسد بودا را باور کنیم یا رحمانی کهنهفکر و پیرو تفکر طالب و داعش را؟
۲. خلبان رحمانی، غرب کابل را فاحشهخانه و محل ارضای شهوت دیگران و اکثریت مردم آن را فاحشه خوانده و به این هم اکتفا نکرد و در نوشته دیگرش، بیشرمانه نوشت: «من تنفروشتر از دختر هزاره و مردهگوتر از مرد هزاره ندیدهام»، در پاسخ باید گفت: افغانستان در حال گذار از سنت به مدرنیته است و جای هیچ تردیدی نیست که این دوران با برخی از ناهنجاریها و آسیبها همراه است و البته، این آسیبها مخصوص هزارهها و غرب کابل نبوده و نیست، بلکه در بین همه اقوام و در تمام نقاط شهر کابل و شهرهای بزرگ دیگر وجود دارد. لذا فاحشهخانه خواندن کل یک منطقه و فاحشه و مردهگو خواندن کل و یا اکثریت یک قوم، جز در قالب یک پروژه تخریبی، هیچ توجیه دیگری ندارد.
تقریبا، ما هر هفته از رسانهها مطلع میشویم که در فلان منطقه و فلان ولایت، مردی بر دختر خود تجاوز و حتی دخترش را حامله کرده است، آیا منطقی و انسانی است که ما این عمل زشت را به کل مردم آن منطقه سرایت و نسبت دهیم؟ این امر نشان میدهد که تخریب چهره هزارهها یک پروژه است و به همین دلیل، آسیبهای موجود در بین هزارهها بزرگنمایی میشود، در حالیکه، همین آسیبها در بین همه اقوام وجود دارد. تأسف آور تر اینکه برخی از هزارههای نادان نیز از روی جهل و نادانی، دشمن را در موفقیت پروژه تخریبی شان، کمک میکنند!
۳. خلبان رحمانی، تلویحا از اینکه به هویت هزارگی خود بازگشته و هزاره شده است، ابراز پشیمانی کرده و گفته است که «به خاطر فحشا و فساد مردم غرب کابل، دیگران از کابل گرفته تا بغلان و بادغیس ما را طعنه میدهند». این بدان معناست که رحمانی از هزاره بودن خود، خجالت میکشد و از آشکارکردن هویت هزارگی خود پشیمان شده است. در پاسخ باید گفت: جناب رحمانی! هزاره بودن در افغانستان هزینه و البته لیاقت میخواهد، هزارهها، به خاطر هزاره بودن شان، بیش از ۱۰۰ سال است که قتلعام، غصب سرزمین، بردگی، زخم زبان و انواع و اقسام طعنهها، شکنجهها، ظلمها و بیعدالتی ها را تحمل کردهاند، اما هیچگاه هویت خود را انکار و از هزاره بودن خود، خجالت نکشیدهاند، هزارهها در طول صد سال گذشته از دریای خون خود و از میان کلهمنارهای خود عبور کرده، اما از هزاره بودن خود نشرمیده اند. جناب رحمانی! شما حتی دوسال نتوانستی هزاره بودن را آنهم در بهترین شرایط تحمل کنی، پس چگونه به خود اجازه میدهید که به کل هزارهها که با صدسال خون دادن، هویت شان را حفظ کرده اند، آشکارا اهانت نمایی؟ امروز هزاره بودن نه تنها مایه خجالت نیست، بلکه مایه افتخار است.
نتیجهای من میخواهم بگیرم این است که پیشرفت هزارهها در عرصههای علم، فرهنگ، مدنیت و فعالیتهای اجتماعی، حسادت دیگران را برانگیخته و به همین دلیل، برخی آسیبهای موجود در داخل جامعه هزاره بزرگنمایی میشود، در حالیکه همین آسیبها در بین دیگران نیز موجود است، رحمانی در واقع، پروژهای برای تخریب هزارهها و همچنین برای ایجاد شکاف و جدایی دوباره بین هزارههای سنی و شیعه است، که صد البته و هزار البته، ما حساب رحمانی را از دیگر برادران هزاره سنیمان جدا میدانیم و مانند رحمانی، حکم کلی صادر نمیکنیم!
نقد و نظر: البته با حفظ حرمت!