تماشاکرد_این_کاخ!
این قصرهای همدم شب دید ما را
مثل «#تبسم» دانه دانه چید ما را
پیر و جوان ایل من را سر بریدند
نه ساله طفل و پیر زن را سر بریدند
دم بر نیاورد و تماشا کرد این کاخ
خون تبسم خورد و حاشا کرد این کاخ
ما را تبسمهای سبز و چیدنی کشت
ما را ستم در چهره #اشرفغنی کشت
آتش فشان از خشم دیرین است این قوم
اندوهناک داغ #شیرین است این قوم
داغ ارزگان، داغ بلخ و داغ زابل
بهسود پر پر مانده و اندوه کابل
داغ خزان لالههای باغچاری
داغ اسارت رفتن از بعد مزاری
داغ حنای #نوعروس مرد غوری
داغ تحمل داغ یک دنیا صبوری
دیگر نمانده کوه بابا را تحمل
از بس جواب خارها را داده با گل
با بردباری باغ را میبیند اما ….
این خانه را با خشت جان می چیند اما. ..
ای وای اگر پیمانهشان لبریز گردد
نسل #مزاری دشنههاشان تیز گردد
از ریشه میچینند بنیاد سیاهی
بنیاد دیو قرن بنیاد تباهی.
«سلمان علی زکی»