فاز دوم جنبش روشنایی: تا تبعیض هست دادخواهی ادامه دارد
—
مصاف حکومت با مردم مناطق مرکزی و هواداران جنبش روشنایی اکنون روشنتر شده است. در گذشته اگر دریچهای برای مذاکره و گفتوگو وجود داشت، با امضای قرارداد تغییر مسیر خط برق از بامیان به سالنگ و محرومسازی مناطق مرکزی از برنامههای انکشافی این دریچه نیز بسته شده است. تصور و برنامه حکومت این بود که با ترفند کمیسیونسازی و امضاهای نمایشی میتواند نیروی دادخواهی مردم را به فرسایش کشانیده و به دادخواهی مردمی صبغه سیاسی ببخشد. این ترفند تا حدودی کارساز بود و در میان بخشی از نیروهای معترض تردید، دودلی و در مواردی بیمیلی و بیتفاوتی عمیق ایجاد کرد. با این حال، باد شرطه حکومت آنچنان که تصور میرفت آن قدرها نیرومند نبود که بتواند بادبان کشتی جنبش روشنایی را به سوی حمایت از ارگ منحرف کند یا آن را به کلی در هم شکند. هسته اصلی جنبش روشنایی همچنان محکم و مصمم ماند و بخش قابل توجهی از هواداران آن نیز هیجان و اراده خویش را برای ادامه راه ازدست نداد. اکنون شرایط برای برداشتن گام دوم جنبش روشنایی مهیاست. در این وضعیت توجه به چند نکته مهم است:
۱- تصور داشتن نیروهای یکدست منسجم، با دیدگاه و ویژگیهای شخصیتی و علایق سیاسی یکسان در قالب جنبش روشنایی در تضاد با واقعیت و ماهیت جنبش اجتماعی است. حسن جنبش اجتماعی و نیروهای فعال در آن نه در تکصدایی، یکدستی و همسلیقگی فعالین و هواداران آن که در ذات متکثر و پلورال آن هست. جنبشهای اجتماعی در وهله اول تکوین خویش ماهیت سلبی دارند. جنبشها اغلب برای نفی وضع موجود به راه میافتند و به جای طرح خواست ایجابی در قالب یک خواست سلبی از قبیل «الشعب یرید اسقاط النظام» خواست جنبش بهار عربی، تغییر قوانین و سیاستهای تبعیضآمیز و نابرابر، جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا، «لغو آپارتاید» افریقای جنوبی و پایانبخشیدن به تبعیض سیستماتیک در افغانستان نیروهای متکثر اجتماعی و سیاسی گردهم جمع میشوند. نقطه قوت جنبشها تکثر و گوناگونی نیروهای آن است نه یکدستی و همنوایی کسلکننده آن.
۲- جنبشها ساختار غیراقتدارآمیز و افقی دارند. فقدان سلسله مراتب در جنبشها یکی از مهمترین نقطه قوت آن است. از یکسو مجال برای مشارکت گسترده و نامحدود مردم فراهم است و در سوی دیگر، آسیبپذیری جنبش به حداقل میرسد. فیالمثل اگر حکومت بخواهد به جنبش آسیب بزند، نمیتواند به راحتی تصمیم بگیرد که از کجا وارد عمل شود و کدام حلقه و محوریت را هدف قرار دهد. ساختار منعطف و غیراقتدارآمیز جنبش باعث میشود که نیروهای مختلف اجتماعی هرکدام به سبک و سیاق خویش در جنبش فعال شوند و آن را به پیش برند و از این لحاظ محدودیت و مانعی بر سر راه کسی نیست. به همین دلیل، در میان مجموعه قالبها و الگوهای تشکیلاتی برای عمل جمعی، جنبشها راحتترین و مردمیترین قالب و کانال عمل جمعی است.
۳- جنبشهای اجتماعی رهبر ندارد. در بهترین حالتها حتا در جنبش حقوق مدنی سیاهان در امریکا، به جای رهبری هسته هماهنگ کننده فعالیتها وجود دارد و به جای رهبری متمرکز هستههای خلاق و پراکنده است که به جنبشها و فعالیتهای آن جان میدهد و آن را از یکنواختی، کرختی و روزمرگی نجات میدهد. این هسته مرکزی اکنون در جنبش روشنایی وجود دارد و هستههای منتشر آن در داخل و خارج تا حدودی شکل گرفته است و مسلماً در آینده فعالتر خواهد شد. نقش هسته مرکزی هماهنگی و زمینهسازی برای تداوم فعالیتهای جنبش است. جنبش اجتماعی گروهیترین تولید اجتماعی است و از این رو الگوی رهبری با طبع آن سازگار نیست.
۴-سیاستزدگی دادخواهی مدنی دغدغه همگانی است. مشکل اصلی این است که الگوی دادخواهی مدنی در افغانستان تجربه تازه است. با این حال، بخشی از فعالین اصلی جنبش به خوبی از آسیبهای سیاستزدگی آگاه است و تا این جای کار به خوبی در مدیریت وضعیت موفق بودهاند. در جامعهای که نیروی مدنی تازه در حال ظهور است، واقعبینانه نیست که تصور کنیم همه اقدامات بدون لغزش و خطا باشد. بخشی از نیروها و فعالین در بدنه جنبش به آن حدی از درک و اشراف بروضعیت رسیدهاند که مانع از سیاستزدگی و انحراف دادخواهی به سمت اهداف و منافع گروهها و نیروهای معین اجتماعی گردد. در این نیرو توانی فراتر از ظرفیتهای نیروهای سیاسی موجود نهفته است و نباید این توان دست کم گرفته شود.
۵- با شکلگیری جنبش روشنایی تبعیض سیستماتیک تغییر نکرده که جدیتر شده است. پاکسازی قومی در ادارات دولتی ادامه دارد و برنامههای انکشافی مناطق مرکزی همچنان در حال تعلیق اند. سهامداران قومی قدرت شرف و حیثیت نداشتهای خود را در برابر معاملهای سیاسی به حراج گذاشتهاند و سرِ کل حکومت ر با شانه آرایش میکنند. راهپیمایی اعتراضی ورسا نقطه آغاز موج بعدی اعتراضات است. این موج باید پختهتر و جدیتر و مؤثرتر از موج قبلی باشد. باید ثابت ساخت که تا تبعیض هست دادخواهی ادامه دارد.