***
۱- تأثیرگذاری خط برق ۵۰۰ کیلوولت برای بامیان و مناطق مرکزی تنها در حد تأمین نیازهای برق اولیه نیست. این خط برق بعد از دههها یکی از بنیادیترین پروژههای زیرساخت توسعه و انکشاف کشور است که تقدیراساسیترین پروژههای انکشاف اقتصادی و صنعتی بعدی به این خط بستگی دارد. تغییر مسیر خط برق ۵۰۰ کیلو ولت از سالنگ به بامیان نه صرفاً برای تاریک نگهداشتن مناطق مرکزی که برای تحمیل محرومیت متمادی و طولانی مدت این مناطق از پروژههای انکشاف اقتصادی و صنعتی صورت گرفته است. در گزارش فیشنر مسأله امنیت و تسهیلات طبیعی، تنها بخش کوچکی از مجموعه امتیازات مسیر بامیان است، مهمترین بخش آن پروژههای انکشاف اقتصادی و صنعتی است که در صورت اجرا مناطق مرکزی را به یکی از قطبهای اصلی اقتصاد کشور تبدیل میکند. تغییر مسیر لین برق از بامیان به سالنگ و تبدیل شدن آن به ۳۰۰ مگاوات برای تأمین نیازهای اولیه، عملاً زمینه انکشاف صنعتی و اقتصادی مناطق مرکزی را دههها به تأخیر میاندازد. اگر امروز، که هنوز در آغاز راهاندازی پروژه خط برق قرار داریم، به رغم وجود ماستر پلان برق حکومت با حیلهها و ترفندهای گوناگون، از ارائه معلومات غلط و دروغین گرفته (۱- تغییر مسیر تصمیم دولت قبلی است، ۲-توتاپ یک ایده است، ۳- تغییر مسیر کار دونرهاست، ۴- مسیر سالنگ کمهزینهتر است، ۵- با عبور برق از بامیان ۶ میلیون نفر بیبرق میماند و…) تا بهانه تأخیر ۱۸ ماهه تن به گذراندن خط برق از بامیان نمیدهد، مسلماً در فردای نبود زیرساختهای اساسی از جمله برق با ولتاژ بالا توجیه و بهانههای قویتر و موجهتری برای راهنیانداختن پروژههای انکشاف اقتصادی و صنعتی خواهد داشت.
۲- تغییر مسیر بیتردید تعمدی، سیستماتیک، مرحله به مرحله و تاکتیکی صورت گرفته است. همانگونه که در گزارش کمیسیون دولتی آمده است آغاز تغییر مسیر در یک اقدام سنجیده و برنامهریزیشده از سوی شرکت برشنا با هماهنگی وزارت انرژی و آب و وزارت مالیه در دولت قبلی صورت گرفته است اما این اقدام در آخرین مرحله در یازدهم ثور ۱۳۹۵ در کابینه فعلی نهایی شده است. از این لحاظ هم رهبران قبلی دولت و هم رهبران کنونی، بهخصوص کسانی که با رأی و به نمایندگی از مردم مناطق مرکزی به هیأت رهبری دولت راه یافتهاند مقصر و مسؤولاند.
۳- اینکه محمد محقق تغییر مسیر خط برق و محرومیتهای سیستماتیک بعدی آن را نادیده میگیرد و بر اهمیت ۳۰۰ میگاوات تأکید میکند فریبی آشکار و وهنی به شرافت و وجدان خودش و میلیونها شهروند و مردمی است که یا در انتخابات به او رأی دادند و از او حمایت کردند و یا در برابر این اقدام تبعیض سیستماتیک معترضاند. خط برق ۵۰۰ کیلوولت با ولتاژ بالا یک پروژه زیربنایی و بنیادی است. پروژههای زیربنایی هر روزه راهاندازی نمیشوند. یکبار اگر محرومیت از امتیازات و مزایای پروژه زیربنایی، همانند پروژه سرک کابل_هرات، را بپذیریم باید تا دههها تاوان محرومیت از سایر پروژههای توسعه اقتصادی و انکشاف صنعتی را نیز متحمل شویم. برق ۳۰۰ میگاوات، بر فرض عملی شدن، تاکتیکی برای سرپوشگذاشتن بر سیاست تبعیض و تحمیل محرومیت درازمدت مناطق مرکزی از پروژههای انکشافی است. تحویل یک حقخواهی بزرگ و آگاهانه به بازیهای چرکین و مستهجن دو تاجر حق قومی و سپس فروکاست آن به تأمین نیاز برق اولیه تنها از یک سیاستمدار سبکمغز و مبتذل پذیرفتنی است. اگر تصمیم تغییر مسیر خط برق خیانت به منافع درازمدت کل مردم افغانستان و اقدامی تبعیضآمیز علیه ساکنان مناطق مرکزی باشد، مشروعیت دادن به این تصمیم، توجیه و دفاع از آن خیانت مضاعف و حمایت بیشرمانه از سیاست تبعیض سیستماتیک و سیاست تحمیل محرومیت بر گروه قومی مشخص است. در تاریخ دادخواهی جوامع محروم به ندرت اتفاق افتاده است که قربانیان تبعیض تا این حد بیشرمانه به توجیه و حمایت از سیاستها و اقدامات تبعیضآمیز بر ضد خود پرداخته باشند.
۴- این که آقای محقق میگوید: «خط سرخ نمیشناسد» امری تازهای نیست. او مگر تاکنون کدام خط سرخی را به رسمیت شناخته است که این بار بتوان او را ملامت کرد. حکایت مردم، منافع و رأی آنها حکایت همان خربزهای است که او مثال میزند. او میخواهد این خربزه را تا آخر ببلعد و حداکثر بخشی از آن را با رقیب قدرتمند خویش شریک کند. مردمی که به اندازه یک خربزه ارزش داشته باشد، پروژههای انکشاف اقتصادی و صنعتی را میخواهد چه کار؟ خربزههای شیرین و خوشمزه برای خوردن و بلعیدن و خرید و فروش اند. مردمی که خربزه نباشند و همانند خار در گلو گیر کنند، مسلماً به سادگی بلعیده یا خرید و فروش نخواهند شد. طنز تلخ و غمناکی است. آنانی را که مردم مدافع منافع و حقوق خویش احساس میکردند و میکنند در واقع تاجران خربزهاند و با آنها معامله خربزه میکنند. این تاجران هراس ندارند از این که این نکته را رو در رو با آنها بیان کنند، چرا که مطمئناند مردم به عمق این طنزی تلخ پینخواهند برد و او را بابت این دُرفشانی تشویق خواهند کرد.
۵- نمیتوان فهمید که بر این سفلگی روزگار خندید یا گریست؟ اما هرچه هست، به نظرم #جنبش_روشنایی با سایر اتفاقات متفاوت است. در این جنبش رگههای عمیقی از آگاهی و تغییری وجود دارد که بسیاریها، به شمول چهرههای سیاسی کنونی، از درک آن عاجز اند. این جنبش به نظرم دیگر آن خربزه شیرین و خوشطعم پیشین نیست. این جنبش هم خط سرخ دارد و هم حداقل همانند خار در گلوی هر تاجری گیر خواهد کرد. انتخابات ریاستجمهوری موعد دیرهنگام است. آقای محقق و دیگر رهبران سیاسی خوب است که خود را برای رویارویی با این خارهای گلوگیر در فرداهای زود آماده کنند. یار باقی دیدار باقی.