««بررسی ریشه های تاریخی فاجعه افشار»»
(۳)
برو قوی شو، گر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت، ضعیف پامال است!؟
«برگ دوم – عصر ملوک الطوائفی»
این دوره که درپی شکست مقاومت مردم هزارستان، در برابر مغولان و شکست در برابر تیمور لنگ و سپاه خونریز اش، آغاز گردید؛ میان سده های۱۲۰۰ تا۱۸۹۰ میلادی، بیش از هفت سده به درازا کشید؛ یکی از مخرب ترین، بی ثبات ترین و عصر طولانی از نابسامانی های اجتماعی برای مردم هزارستان به شمار میرود. زیرا، مقاومت مداوم مردمی در برابر تجاوزهای خارجی از سوی و صبر و بردباری در برابر ستم و بیداد داخلی خان ها، بیک ها و میران هزاره، از سوی دیگر؛ دوران طولانی از سختی ها، تلخی ها و کاستی ها را برای مردم هزارستان رقم زده است.
با تمام کم و کاستی ها، شاید بتوان مهمترین ویژگی این دوران را، همانا «استقلال نسبی هزارستان» به شمار آورد. گویا تمام این سرزمین، به نوعی از استقلال نسبی سیاسی- اجتماعی برخوردار بوده است. در این دوره؛ خان ها، بیک ها و میران هزاره، به صورت «ملوک الطوائفی» هر کدام بر بخشی از این سرزمین حاکمیت داشته و از آزادی کامل در اداره قلمرو خویش برخوردار بوده اند. گویا یک نظام «ارباب- رعیتی» کامل همانند: نظام «صرف قرون وسطایی اروپا»در هزارستان نیز حاکم بوده است. در این عصر؛ میران، خان ها و بیک ها صاحب اختیار کامل زمین و تمام کسانی بوده اند، که روی زمین کار میکردند!؟ این وضعیت تقریباً در سراسر «هزارستان» به صورت مشابهی جریان داشته است.
دراین دوران، زندگی توده های مردم سراسر رنج و زحمت بوده، که در برابر کمترین حقوق و مزایا، برده وار روی زمین خان، میر یا بیک منطقه کار میکردند. گویا، هیچگونه آزادی فردی برای قشر دهقان و کارگر وجود نداشته است. زندگی مردم ستمدیده هزاره در این عصر این گونه رقم خورده که باید نسل های متوالی تحت همان «نظام ارباب- رعیتی»؛ فشارها، سختی ها، رنجها و مشکلات طاقت فرسایی کاری را تحمل کنند، تا بتوانند با «قوت لایموت» شکم زن و فرزندان شان را سیر کنند!؟ مالیات های رنگین و سنگین خان ها و میران بر درآمد ناچیز دهقانان، به اندازه ای است که چه بسا برای رهایی از طلب خان ها و میران، این جماعت بخت برگشته مجبوراند، حتی دختران و فرزندان خود را نیز بفروشند!؟
به گفته تیمورخانف: یکی از اقلام مهم صاداراتی خان ها و میران منطقه هزارستان در این دوره، همانا «صادارت برده و کنیز» به مناطق شمالی بخصوص به «حاکمانی شیبانی ازبک» و دیگر حاکمان تخارستان بوده است. با این وجود؛ تمام داشته ها و ناداشته ها، خوبی ها و بدی ها، ناکامی ها و کامیابی ها، خوشی ها و غمهای این مردم همه و همه در چوکات همین نظام؛ قابل طرح، اجرا و بررسی است. شاید مهمترین امتیاز این دوران همانا، «استقلال نسبی هزارستان» و حاکمیت خود هزاره ها بر این دیار بوده باشد؛ زیرا، سلطه شوم هیچ بیگانه یی بر زندگی نسبتاً سخت وطاقت فرسایی این مردم، سایه افکن نبوده است.
«سرکاسه غیر غیر، پاس گرگ یکجی!؟»
با وجود اوضاع بی سروسامان این دوران هزارستان؛ همانا وحدت نسبی خان ها، میرها و بیک ها با مردمان زیرفرمان شان، تنها عامل ماندگاری این مردم از گزند دیگران بوده است. البته؛ باید اذعان داشت که حتی همین ثبات اندک در حاکمیت خان های رقیب، در این مدت طولانی(شش تا هفت سده)، ثابت و یکسان نبوده؛ بلکه، با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده است. به گفته تیمورخانف: این دوره که درپی شکست مقاومت مردم هزارستان در برابر سپاه ویرانگر«چنگیزخان مغول» و بار دیگر شکست این مردم در برابر سپاه خونریز «تیمور لنگ»، آغاز گردید و میان سده های۱۲۰۰ تا۱۸۹۰میلادی، بیش از هفت سده به درازا کشید؛ یکی از مخرب ترین، بی ثبات ترین و طولانی ترین عصر در تاریخ هزاره ها و هزارستان بوده است.
میتوان تصور کرد که مردم ستمکش «هزارستان» چگونه در سخت ترین شرایط و بدترین حالت ممکن، زیر بار ستم و بیداد خان ها، بیک ها و میران؛ تنها برای زنده ماندن و ادامه زندگی صبر و بردباری پیشه کرده و روزگاری بس سخت و طاقت فرسایی را از سر گزرانده اند!؟ میتوان گفت: با وجود درگیری دایمی خان ها و بیک ها بر سر قلمرو های شان و نیز زیاده خواهی های ایشان؛ که به گونه ای مرتب مشت به یخن شده و بر روی هم تیغ می کشیدند! اما، درمجموع در برابر تهاجم های احتمالی بیگانه گان به «هزارستان» و استقلال نسبی این سرزمین، فوق العاده حساس بوده اند! طوریکه «مقاومت در برابر هجوم احتمالی» خارج از هزارستان؛ با تضاد های قومی، طائفه ای و منطقه ای میان هزاره ها، کاملا دو مرز جدا و تعریف شده داشته است. تا جای که این مسأله به صورت یک ضرب المثل میان توده های مردم جا افتاده است که: «سر کاسه غیر غیر پاس گرگ یکجی» !؟
در این عصر؛ متأسفانه، زندگی مردم هیچ گونه رشد کیفی و ارتقای کمی ندارد! زیرا، ما شاهد هیچگونه پیشرفت ملموس و رشد محسوس در نظام سیاسی- اجتماعی «هزارستان» عصر خان ها و بیک ها نیستیم! شوربختانه خان ها و میران تنها به فکر آسایش خویشتن و رفاه خانواده خود هستند، تا رفاه عمومی مردم!؟ در این عصر؛ سطح فرهنگ، دانش و سوادآموزی در جامعه هزاره، در پایین ترین حد ممکن قرار دارد! طوریکه افراد باسواد در میان اقوام و مناطق مختلف«هزارستان» انگشت شمار بوده و بیشتر افراد باسواد این جامعه را ملایانی تشکیل میدهند که در حد همان بضاعت ناچیز خود، فرزندان خان و رعیت را، در کنار هم و در مساجد و منبرها گردآورده و از نعمت سواد آن هم در چوکات آموزش احکام دین و قرآن، بهرمند می سازند.
میتوان گفت: با وجود تمام کم وکاستی ها؛ روحیه آزادی خواهی و مقاومت در برابر تجاوزهای احتمالی بیگانه گان در وجود مردم هزارستان سده های متوالی بیدار بوده است. گویا، مردم هزاره در این دوران طولانی با وجود زندگی سخت و طاقت فرسا، از نوع «خود باوری ملی» برخودار بوده اند!؟ به عبارت دیگر: نوعی «هویت و شخصیت هزارگی» هنوز در باور مردم وجود داشته است! هنوز مردم به هزاره بودن، قیافه، شکل و صورت و مذهب خود افتخار داشته اند!؟ شاید بتوان گفت: این تنها ویژگی این دوران است که سالهای متمادی در باور مردم ریشه داشته است.
بدون تردید ریشه های شکست اولیه در پایان این عصر را، باید در همان «نظام طبقاتی» جستجو کرد، شکستی که ناگزیر از نابسامانی های اجتماعی موجود سرچشمه گرفته و به مرور زمان در اذهان مردم، بارور گردیده است. زیرا، شیرازه «وحدت نسبی سراسری» اندک اندک از هم گسسته و خوانین و بیک ها به اوج بی اعتمادی به همدیگر رسیده اند! رویاروی و درگیریهای دایمی بر سر گسترش قلمرو و یا غارت و برده گیری از مناطق همدیگر بیش و بیشتر گردیده است! ظلم و ستم خان ها بر مردم برای دریافت حاصلات و غلات بیشتر، به گونه ای بی سابقه ای فزونی یافته است، همزمان طوری زندگی بر توده های مردم سخت و دشوار شده که دیگر برای شان تفاوت چندانی ندارد، که چه کس یا کسانی حاکم شان باشد!؟ شاید رهایی از سلطه خان ها و میران به دلخواسته های تمام رعایا، بدل شده باشد!؟
در این دوران؛ ظهور حاکمیت «اشخاص عدالت گرا و ظلم ستیز» به آرزوی هر دهقان و کارگری زیر ستم تبدیل گشته است! تا شاید با تغیر حاکم، اندکی از فشارها و سختی های زندگی بر وجود ناتوان ایشان کاسته شود! مردم به مرور در برابر«هویت و شخصیت ملی هزارگی»خویش و نیز در امر دفاع از سرزمین مادری(هزارستان) حالت انفعالی و خنثی یافته و بی خاصیت گشته اند!؟ شاید بتوان گفت: فشارهای داخلی و بیداد روز افزون خان ها و میران بر مردم هزارستان، همراه با بی ثباتی اجتماعی؛ مهمترین دلیل بر کاهش انگیزه های مقاومت مردمی در برابر تجاوز های بعدی بیگانه گان به هزارستان بوده باشد… ادامه دارد.