نقد قرائت دینی شیخآصف مسأله اصلی نیست
***
یکم – زبان شیخ آصف و زاویه دید او به مسایل مذهبی، با بحثی که امروزها در فیسبوک در جریان است، از بنیاد متفاوت است. او با زبان و ادبیات و برای مخاطبانی سخن میگوید که در افق ذهنی متفاوت نفس میکشند. در این افق ذهنی تناقضات و تقدم «نقل» بر «عقل» یا سنت و کتاب با همه آموزههای غیرعقلانی و متناقضش بر استدلالات عقلی پیشاپیش مفروض است. در دینی که آمیزش یک بردهدار با کنیز شوهردارش مجوز شرعی داشته باشد، یا انسانی حق داشته باشد که انسان دیگر را به بردگی بگیرد و با او چونان کالا معامله کند، نقد بحث گاو ماهی یا گزارههای غیرعقلی دیگر، در شرایط امروزی بحثی عبث و بیهوده است. این رویکرد در تمامی جهان اسلام به بنبست رسیده است و در افغانستان نیز با بحثهایی از این دست ره به جایی نخواهد برد.
تبدیل کردن شیخ آصف و نقد او به سوژه اعتراضی در فضای مجازی حداکثر میتواند عقدههای پوپلیستی را تخلیه کند اما در عمل کارکرد انحراف افکار عمومی از مسأله بنیادین دادخواهی به یک موضوع حاشیهای و کماهمیت دارد.
دوم – راهپیمایی بیستم عقرب رخدادی شکوهمند و بینظیر در تاریخ عدالتخواهی بود. قرنها طول کشید تا روند دادخواهی در تاریخ پر از بیداد افغانستان بستر و قالب مناسبی برای بیان پیدا نماید.
این رخداد اما با یک مانع اساسی و پیشبینیناپذیر مواجه شد. قدعلم کردن محمد محقق در برابر این جریان، که خود و اطرافیانش موقعیت سیاسی خود را مدیون همین نیروی عظیم عدالتخواه است، نه تنها جفای بزرگی در حق روند عدالتخواهی است که اکنون به مشکل اصلی مبارزه دادخواهانه تبدیل شده است.
محمد محقق که با شعار تأمین عدالت و استیفای حقوق هزارهها در ساختار دولت، حتا به صورت نامشروع، راه یافت، اکنون خود پیشگام حذف هزاره ها از دستگاه دولت است.
مصوبه شورای وزیران به ریاست عبدالله و محقق نشان داد که اکثریت هزارهها در یک سؤتفاهم تاریخی، با رأی قاطع خود عاملان حذف خود را به قدرت رساندهاند.
واکنش بسیار طبیعی این است که اکنون مردم خواهان پس ستاندن رأی خود و سلب مشروعیت از محقق و عبدالله و به همین ترتیب، دانش و اشرفغنی باشند. تحقیر این مردم و مبتذلکردن خواست آنها با فروکاستن خواست تاریخی آنها به بازی مبتذل و فرومایه جنگ قدرت سیاسی در درون هزارهها جفای نابخشودنی در حق روند عدالتخواهی تاریخی است.
سوم – محمد محقق شیخآصف در زمانه اکنون است. در دهه هفتاد شیخ آصف محسنی با اعلام این که «حرکت اسلامی به حق خویش رسیده است» میخواست وانمود کند که مشارکت و عدالت در دولت اسلامی مجاهدین تأمین شده است تا شاید از این رهگذر بتواند روند دادخواهی تاریخی هزارهها را بر مبنای اشتراکات مذهبی به انحراف بکشاند. امروزه این نقش را محمد محقق بازی میکند.
حضور محقق با رأی میلیونی هزارهها در ساختار و هیئت رهبری دولت اکنون ضربه دوگانه به روند عدالتخواهی هزارهها میزند. از یکسو ماهیت تبعیض سیستماتیک را با مشارکت سمبولیک توجیه میکند. فیالمثل وقتی با مقامات بینالمللی و کشورهای غربی در مورد سیاستهای تبعیضآمیز یا خطر قتل عام هزارهها صحبت میشود، آنها همواره به حضور محقق و دانش به نمایندگی از هزارهها در هئیت رهبری دولت استناد میکنند و آن را نشانهای از مشارکت هزارهها در دولت میدانند. در سوی دیگر، محقق حتا از سطح توجیه و مشروعیت تبعیض سیستماتیک نیز فراتر رفته و اینک از آدرس نامشروع ریاست اجراییه کمر به تصفیه اندک هزاره های موجود در درون دولت بسته است.
این وضعیت دادخواهی را به غایت دشوار و پیچیده کرده است. با همه اتفاقات درخشان و امیدوارکننده آنچه که حالا روند دادخواهی را با بن بستی دشوار مواجه ساخته است، موانع درونقومی هزاره ها، محقق و سمپاتهای محقق در شرایط کنونی است.
نقش محسنی را امروزها محمد محقق به عهده گرفته است. محسنی اگر با ابزار مذهب سیاست اغفال و فریب هزارهها و انحراف از مسیر عدالتخواهی را پیش میبرد و در برابر جریان عدالتخواهی تاریخی قدعلم میکرد، محقق هم با ابزار مذهبی و هم با ابزار قومی مجهز است.
شمشیر محقق برگردن هزاره ها به مراتب برنده تر از شمشیر محسنی است. تفکیک صف محسنی از صف عدالتخوهان آسانتر بود و تفکیک محقق به مراتب دشوارتر است.
انحراف افکار عمومی از محمد محقق به شیخآصف محسنی میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه پردهپوشی این واقعیت و جابجایی اسفبار تاریخی را درپی داشته باشد.